- زبان ور
- سخنور، سخنگو
معنی زبان ور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عطا بخشش (که به وسیله آن زبان طعن را قطع کند)، خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید
نطاق و خوب حرف زننده
زبانور، خوش بیان، خوش صحبت، کسی که خوب سخن می گوید، آنکه با گستاخی سخن می گوید، شاعر
برهان و دلیل قاطع که مدعی را خاموش سازد و دیگر چیزی نگوید، جوابی که زبان طرف را کوتاه کند و دیگر حرف نزند، ویژگی عطا و بخششی که زبان خصم یا مدعی و شاکی را ببندد و دیگر بدگویی و شکایت نکند
((~. بُ))
فرهنگ فارسی معین
کنایه از عطا، بخشش (که به وسیله آن زبان طعن را قطع کنند)، کنایه از خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید
زباندار، سخنگو، سخنور، فصیح، زبان آور
اصطلاح، آپشن
شیرین زبان
لسان الحمل آذان الجدی بارهنگ
نیکو بیانی خوش صحبتی، شاعری سخنوری
لاغرتر، نزارتر
جاسوس منهی
کسی که میتواند مطالب خود را نیکو ادا کند
گویا، سخنگو، آنکه بتواند مطلب خود را خوب بیان کند
چیزی که سبب زیان و خسارت و آسیب شود، آنچه ضرر برساند، زیان آورنده
کسی که زبان چرب و نرم دارد، آنکه سخنان شیرین و فریبنده بگوید، برای مثال جوان زبان چرب و شیرین سخن / نه از پیر نستوه گشته کهن (فردوسی۴ - ۲۵۸۷)
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
هر چیز تند و تیز یا بسیار شیرین که وقت خوردن زبان را می گزد
کندرو بطی السیر بطی الحرکه: ... زیرا که فرودین سبکروتر بود و بگرانروتر همی رسد
جاسوس، سخن چین
زبان حال، زبان باطن، کلام یا حالتی که از راز درون شخص حکایت کند
خوش صحبتی، شیرین سخن بودن، نیکوبیانی، گستاخی، زبان درازی، سخنوری، برای مثال هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی / چه حاجت است که گوید شکر که شیرینم (سعدی۲ - ۵۱۵)
Pernicious, Detrimentally, Harmful, Noxious, Prejudicial
вредно , вредный , ядовитый , пагубный , пагубный
schädlich
шкідливо , шкідливий , шкідливий
szkodliwie, szkodliwy
有害地 , 有害的
de maneira prejudicial, prejudicial, nocivo, pernicioso
in modo dannoso, dannoso, nocivo, pernicioso
de manera perjudicial, perjudicial, nocivo, pernicioso