جدول جو
جدول جو

معنی زبان ور - جستجوی لغت در جدول جو

زبان ور
سخنور، سخنگو
تصویری از زبان ور
تصویر زبان ور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عطا بخشش (که به وسیله آن زبان طعن را قطع کند)، خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان آور
تصویر زبان آور
نطاق و خوب حرف زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان آور
تصویر زبان آور
زبانور، خوش بیان، خوش صحبت، کسی که خوب سخن می گوید، آنکه با گستاخی سخن می گوید، شاعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان بر
تصویر زبان بر
برهان و دلیل قاطع که مدعی را خاموش سازد و دیگر چیزی نگوید، جوابی که زبان طرف را کوتاه کند و دیگر حرف نزند، ویژگی عطا و بخششی که زبان خصم یا مدعی و شاکی را ببندد و دیگر بدگویی و شکایت نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان بر
تصویر زبان بر
((~. بُ))
کنایه از عطا، بخشش (که به وسیله آن زبان طعن را قطع کنند)، کنایه از خاموش کردن مدعی به دلایلی که دیگر نتواند سخن گوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبان آور
تصویر زبان آور
((~. وَ))
خوش بیان، شاعر، سخنور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبانور
تصویر زبانور
زباندار، سخنگو، سخنور، فصیح، زبان آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
مضر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبان زد
تصویر زبان زد
اصطلاح، آپشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زبان چرب
تصویر زبان چرب
شیرین زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان بره
تصویر زبان بره
لسان الحمل آذان الجدی بارهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان آوری
تصویر زبان آوری
نیکو بیانی خوش صحبتی، شاعری سخنوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبون تر
تصویر زبون تر
لاغرتر، نزارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانگیر
تصویر زبانگیر
جاسوس منهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زباندار
تصویر زباندار
کسی که میتواند مطالب خود را نیکو ادا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان دار
تصویر زبان دار
گویا، سخنگو، آنکه بتواند مطلب خود را خوب بیان کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
چیزی که سبب زیان و خسارت و آسیب شود، آنچه ضرر برساند، زیان آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان چرب
تصویر زبان چرب
کسی که زبان چرب و نرم دارد، آنکه سخنان شیرین و فریبنده بگوید، برای مثال جوان زبان چرب و شیرین سخن / نه از پیر نستوه گشته کهن (فردوسی۴ - ۲۵۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان بره
تصویر زبان بره
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان گیر
تصویر زبان گیر
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان گز
تصویر زبان گز
هر چیز تند و تیز یا بسیار شیرین که وقت خوردن زبان را می گزد
فرهنگ فارسی عمید
کندرو بطی السیر بطی الحرکه: ... زیرا که فرودین سبکروتر بود و بگرانروتر همی رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانگیر
تصویر زبانگیر
جاسوس، سخن چین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبان دل
تصویر زبان دل
زبان حال، زبان باطن، کلام یا حالتی که از راز درون شخص حکایت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان آوری
تصویر زبان آوری
خوش صحبتی، شیرین سخن بودن، نیکوبیانی، گستاخی، زبان درازی، سخنوری، برای مثال هنر بیار و زبان آوری مکن سعدی / چه حاجت است که گوید شکر که شیرینم (سعدی۲ - ۵۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیان آور
تصویر زیان آور
Pernicious, Detrimentally, Harmful, Noxious, Prejudicial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
вредно , вредный , ядовитый , пагубный , пагубный
دیکشنری فارسی به روسی
шкідливо , шкідливий , шкідливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
de maneira prejudicial, prejudicial, nocivo, pernicioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
in modo dannoso, dannoso, nocivo, pernicioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
de manera perjudicial, perjudicial, nocivo, pernicioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی